استانبول ترکیه-سفرنامه و خاطرات روزهای سوم و چهارم سفر

ساخت وبلاگ
 روز سوم در استانبول:

ساحل تنگه بسفر-سفر با کشتی به جزیره بیوک آدا-دوچرخه سواری در جزیره-اسکندر کباب استانبول(همان جیزیله اراکی) عصر فروشگاههای کفش با مارک های معروف مثل:   ..., puma-adidas در خیابان استقلال

سفر یک روزه به جزیره بیوک آدای استانبول :

 به پیشنهاد تور لیدر موقع ورود به استانبول,  ثبت نام برای تور کشتی به مبلغ 90دلار پیشنهاد شد که 60دلار آن برای کشتی و نوشابه و 30دلار آن برای کنسرت خانم هنگامه که داخل کشتی برگزار می شد و کلا داخل کشتی  از 6غروب تا 10 شب به مدت 4ساعت , تحت عنوان تور تفریحی شب مهتاب  بود که ما این تور حدود 300هزارتومانی را با 1/10 یعنی حدود30 هزار تومان بعلاوه دوچرخه سواری در جزیره انجام دادیم چطوری؟ به شرح ذیل:

 طبق معمول صبح پس از خوردن صبحانه مفصل از هتل آمدیم بیرون و در صرافی نزدیک هتل هر کدام 100دلار چنج کردیم و رفتیم ایستگاه مترو میدان تقسیم با دستگاه داخل سالن , استانبول کارت مان را هم 20لیر شارژ کردیم و آدرس ایستگاه نزدیک ساحل را از رهگذران گرفتیم گفتند باید با مترو مسیر کاپاتاژ بروید

    جهت(فلش)مسیر را روی تابلو پیدا کردیم تا دوباره بجای سمت چپ, سمت راست نرویم (از راهپله که می آمدیم پایین یا باید سمت چپ بروی یا سمت راست که تابلو روان با نام ایستگاه جهت را مشخص می کند و حتی نشان می دهد قطار مترو چند ایستگاه مانده تا برسد به اینجا یعنی ایستگاهی که قطار الآن در آن است دکمه دایره رنگ بغل نام ایستگاه سبز و بقیه قرمز است و از این طریق می توان برآورد کرد چقدر مانده تا قطار برسد که البته خیلی طول نمی کشید)

   با چهار بار قراردادن کارت روی صفحه راهبند وارد محل سوار شدن و پس از یک ایستگاه و مدت کوتاهی سوار قطار و در ایستگاه کاپاتاژ پیاده شدیم نزدیک ساحل بود وارد منطقه ساحلی تنگه بسفر شدیم و به ایستگاه سوار شدن کشتی VAPUR ISKELESI شدیم بیرون سالن انتظار دستگاههای خودکار فروش ژتون سوار شدن به کشتی بود بلد نبودیم ژتون بخریم یک نفر پیر مرد ترک با دریافت یک لیر برای افراد نا وارد ژتون می خرید بطوری که اسکناس را در شکاف دستگاه قرار می داد و دکمه ای می زد و ژتون به اندازه یک سکه ده شاهی و مانده پول به قسمت زیر ین دستگاه می ریخت

 مبلغ ژتون سوار شدن به کشتی برای هر نفر 5لیر بود تا اینجا 2.5لیر به مترو و 5لیر بای سوار شدن به کشتی به ازای هر نفر داده بودیم

     پس از انتظار تقریبا طولانی , حدود یک ساعتی انتظار , سالن انتظار مملو از مسافر و ما جزو افراد جلو درب خروجی سالن , یعنی اولین افرادی بودیم که سوار کشتی می شدیم , یک کشتی جلو درب خروجی سالن در دو سه متری ما بود و همه فکر می کردند کشتی مان همان است اما آن کشتی که می خواستیم سوار شویم آن نبود و کشتی دیگری آمد و طناب راهبند را باز کردند و همه دوان دوان برای ورود به قسمت های بهتر کشتی یعنی روی عرشه از همدیگر سبقت می گرفتند و وارد کشتی شدیم و ما به طبقه بالای آن یعنی روی عرشه رفتیم و یک جای مناسب در لبه کشتی روی صندلی نشستیم بغل دست ما خالی بود تا اینکه دو خانم میان سال که بعدا گفتند نروژی هستند هم کوپه ما شدند  بعلاوه سه زوج جوان دیگر ترکیه ای از شهر های دیگر ترکیه بودند و بیش از نیمی از مسافران کشتی را هموطنان ایرانی تشکیل می دادند.

     کشتی آرام آرام روی آبهای تنگه بسفر راه افتاد و از ساحل فاصله گرفت .بعد از نیم ساعتی در اولین جزیره توقف کرد و با پیاده و سوار کردن مسافران جدید مجدد به راه افتاد (یه چیزی مثل اتوبوس واحد های خودمان)سرعت کشتی زیر 50کیلومتر در ساعت بود و عده ای با هم عکس می انداختند عده ای از منطقه فیلمبرداری می کردند تا اینکه با آمدن یک نفر فروشنده دوره گرد (فروشنده دستگاه پوست کنی خیار و گوجه) جو تقریبا سکوت حاکم بر عرشه کشتی که فقط گهگاهی صدای صحبت افراد به زبانهای فارسی و غیره می آمد , جای خود را به جو خنده داد و فروشنده با نشان دادن عملکرد دستگاه پوست کنی می گفت:

 " مردم مردم توماتا .....و گوجه را پوست می گرفت

و مردم میگفتند آوووووو آووووو O,O,O

و مرحله به مرحله آو آو گفتن مردم بلندتر و جو خنده بیشتر می شد

"مردم مردم آناناسا ...آووووو +خنده"

تا اینکه تعدادی از او به میلغ هر جفت دستگاه پوست کن میوه 5لیر خریدند شاید هم با نیت کمک به او از او خرید می کردند ما نیز خریدیم.

  پس از سه جزیره ایستادن و حرکت کردن به جزیره چهارم یعنی جزیره بیوک آدای ترکیه رسیدیم که در بخش اروپایی استانبول و در دریای مرمره واقع شده است

  پس از حدود سه ساعت کشتی سواری ساعت حدود 12.5 بود که به جزیره رسیدیم آدرس دستشویی را گرفتیم پشت رستورانی لب ساحل بود و با پرداخت 1.5 لیر از راهبند دستشویی گذشتیم و آبی به دست و صورت خود زدیم و گردش در جزیره را شروع کردیم در این جزیره خودرو سواری حق تردد ندارد وسایل نقلیه عبارتند از اسب و گاری و دوچرخه و تعداد کمی موتور سه چرخه برقی در حال تردد بودند

 بوی تپاله و پهن اسب ها اولین بویی است که به مشام می رسد ما نام آنرا به شوخی گذاشتیم "جزیره تاپاله" دیدیم اکثر مردم سوار دوچرخه و مسیری را طی می کنند ما هم رفتیم سراغ دوچرخه نفری 10لیر دوچرخه کرایه کردیم اسب و گاری 50لیر بود بهتر بود اسب و گاری می گرفتیم زیرا از سر بالایی زیاد جزیره خبر نداشتیم

  سوار بر دوچرخه شروع به گشت زنی در جزیره کردیم تا پارکی نزدیکی بالای تپه رفتیم همسفران خسته شدند برگشتیم البته یک مسیر را هم اشتباهی به ساحل های اختصاصی رفتیم که چون هنوز فصل شنا نبود در سواحل آنها همه تخت ها خالی و پرنده پر نمی زد ورودی 30لیر بود نرفتیم چون نه موقع شنا بود و نه چیز جالبی داشت این اشتباه رفتن باعث شد نتوانیم تا بالاترین نقطه جزیره برویم چون یک ساعت کرایه دوچرخه هم روبه اتمام بود با عبور زمان از یک ساعت کرایه دوبرابر می شد و برگشتیم

    در جزیره مقداری سوغاتی خریدیم و گفتیم برگردیم شهر استانبول را بگردیم بهتر است و خیلی زود از جزیره بعد از حدود یکی دوساعتی ماندن در جزیره برگشتیم. در موقع برگشتن هم شخص دیگری مثل قبلی دستگاه آب پرتغال گیری را توضیح می داد و مردم آوووو می کشیدند اما نه مثل موقع رفتن چون معلوم بود همه خسته هستند. تماشا و نان دادن به مرغان دریایی نیز از جمله صحنه های جذابی بود که هم در موقع رفتن و هم در موقع برگشتن جلب توجه می کرد و مرغان دریایی آنقدر دست آموز شده بودند که پرواز کنان می آمدند از دست مسافران روی عرشه کشتی  با احتیاط و خیلی سریع نان می ربودند نانهای حلقوی شکل نیز توسط دوره گرد داخل کشتی به قیمت یک لیر به فروش می رفت

یک مورد هم دو نوازنده  دختر خردسال دوره گرد با زدن موزیک ملودیکا و رقصیدن از مسافران گدایی می کردند

 ادامه دارد...

 یکبار هرچه نوشتیم ذخیره نشد و پرید باز نویسی مجدد با حذف بعضی قسمتهای حساس به نرم افزار فیل تر

عصر روز سوم در استانبول:

   بعد از پیاده شدن از کشتی(اتوبوس دریایی بزرگ 400-500نفری) کمی قدم زدن در ساحل تنگه بسفر به بازدید یک مسجد رفتیم که در همان نزدیکی بود درب چرمی بزرگی داشت استانبول ترکیه به شهر هزار مسجد معروف است اما خوب است بدانید تعداد مسجد در استانبول 3662 مسجد است.

به علت خستگی ناشی از سفر با کشتی با صندلی های چوبی سفت عرشه حدودا رفت و برگشت 5-6ساعت نشستن روی صندلی چوبی عرشه کشتی همگی خسته بودیم و بلافاصله به مترو ایستگاه کاپاتاژ و از آنجا در ایستگاه بعدی یعنی ایستگاه تقسیم پیاده شدیم و در حال عبور از کوچه های مجاور هتل هوس خوردن ناهار مفصل در رستورانی در نزدیکی هتل کردیم و روی صندلی های پیاده رو جلو رستوران نشستیم

 مسئول رستوران بلافاصله به اصطلاح در باغ سبزی نشان داد و با دو عدد نان تازه تنوری و ظرفی ماست (مخلوط شده با سبزی های معطر و شبیدو..)از ما پذیرایی کرد و گفت فقط اسکندر کباب داریم

و سفارش اسکندر کباب ترکی دادیم.(چه اسکندر کبابی چهار نفری 120لیر پول دنبه دادیم)

  اسکندر کباب ترکی: داخل دیس بیضی شکل یک لایه کلا دنبه سرخ شده (به اراکی جیزیله)ریخته اند و روی آن سفیدی دنه ها را با سس گوجه سرخ رنگ کرده اند و دو سیخ کباب کوبیده پرچرب هم روی آن گذاشته اند و کوشه آن هم مقداری ماست ریخته اند.

  ما که کوبیده ها را بیشتر نتوانستیم بخوریم حالا خودشان چطور این جیزیله ها را می خورند "الله و اعلم "یعنی خدا داند . خوردن این غذای چرب و چلیک چربی خون ما را به حد انفجاری رساند تازه فهمیدیم چرا ترکها از مکمل حل کننده چربی استفاده می کنند از فروشگاهی همان نزدیکی ما نیز نوشابه مائ الشعیر و مکمل کرفتیم و توانستیم با نوشیدن جرعه ای از آن (در حد سی سی) یعنی همان میزان که دکترها برای بیماران دارای چربی خون تجویز می کنند اثرات چربی اسکندر کباب را خنثی کنیم یا بهتر بگویم نوشابه الکی ترکی را هم با پرداخت 60لیر مزه کردیم(طعم آن را چشیدیم)

    همان نوشابه الکی که تعدادی از جوانان ایرانی ناقص عقل ما وقتی با  همسرانشان به نایت کلابهای کوچه پس کوچه های  خیابان استقلال استانبول رفته بودند و  با افراط در مصرف آن از خود بی خود شده بودند و همدیگر را با شیشه نوشابه آش و لاش کرده بودند  را خواهم نوشت. 

 بعد از ناهار اسکندر کباب و یک ساعتی استراحت روانه استخر هتل شدیم . جالب اینکه هموطنانه ای هم در استخر بودند که با لباس کامله, البته با مجوز مسئول استخر با همسرانشان شنا می کردند و وقتی از آب در می آمدند اینگار دارند می شاشند به خودشان و خیلی خنده دار می شدند. خدایا ما را بخش و بیامرز

     بعد از استخر و درست کردن چای ترکی با چایساز برقی هتل در ایکی ثانیه(ببخشید دقیقه) چای را جای شما خالی خوردیم و به سمت خیابان استقلال حرکت کردیم از درب هتل که آمدیم بیرون مجدد بازاریابهای هتلهای سه ستاره!(دلالان عیش و نوش) سر راهمان سبز شدند و ما رابرای استفاده از مسکرات و منکرات هتل سه ستاره(مسافرخانه ) خودشان دعوت کردند! وقتی دیدیم پیله کرده و حتی بازوی ما را گرفته و می گوید بیایید بیایید .. در دیشکوی هتل ما به شما خوش می گذرد به او گفتیم ما دیگه برای این کارها پیر شدیم موهای سفید ما را نمی بینی؟گفت برای همراهان جوانتان! گفتیم این جوانها فرزندهای ما هستند! راهش را کشید و رفت.

 رفتیم خیابان استقلال در فروشگاههای مارک دار کیف و کفش adidas , puma,.. و از فروشگاهی هم مقداری وسایل و مواد آرایشی بهداشتی(خمیردندان و..) خریدیم و دو عدد چمدان چرخدار بزرگ به قیمت 60لیر نیز خریدیم و به هتل برگشتیم در مسیر برگشت هم در میدان تقسیم یک تابلو فروش عرب زبان که هم تابلو می فروخت و هم حکاکی در جا سوئیجی انجام می داد به مبلغ 10 لیر و ما سفارش حکاکی در دو روی جا سوئیچی دادیم به شکل زیر:

 روی کاغذ نوشتیم: علی و سعید در استانبول ترکیه میدان تقسیم تاریخ 9/3/1395

روی جاسوئیجی نوشت : علی و سعید  اسطنبول  میدان تکسیم 9/3/1395 که پنج آن را برعکس شکل قلب نوشت  

    همزمان هم گوشه ای از میدان تعدادی ایرانی مشغول نواختن آهنگ های کردی بودند و با هم همخوانی (گروه خوانی) مثل کسی که از زندان فرار کرده با صدای نعره کنان بلند آواز می خواندند و تلافی (به اراکی "دق دلی ")محدودیت های خود در ایران را در می آوردند.

بعد به هتل آمدیم ساعت حدود 12.5 شب بود.

ادامه دارد...

  روز چهارم در استانبول:

شنبه روز تعطیل:خیابان عثمان بیک-خرید لباس وپوشاک زنانه سوغاتی- خرید اقلام صنعتی از فروشگاههای ابزار فروشی و لوازم ساختمانی

  هم زمان ترکیدن ترقه 10.5صبح در خیابان استقلال استانبول ترکیه  اگر روز تعطیل نبود و شلوغی عصر بود خسارت جانی دهها برابر می شد

 برنامه امروز ما در استانبول رفتن به مراکز فروش خیابان عثمان بیک بود با هدف خرید سوغاتی و ابزار آلات صنعتی , در ابتدا من و آقا سعید در لابی هتل نشسته و منتظر بچه ها بودیم چون ما که از رستوران آمدیم بیرون آنها تازه می خواستند صبحانه بخورند.

 و این فرصتی شد تا در لابی هتل نظاره گر مسافرانی باشیم که تازه به هتل می آمدند یا از هتل می رفتند. شخصی کنار ما روی مبلمان لابی هتل نشست و شروع به صحبت راجع به کم شدن توریست استانبول شد و در ادامه از ما پرسید به نظر شما چرا استانبول را نا امن جلوه می دهند و در استانبول در ماه گذشته چندین بار ترقه ترکاندند؟ پاسخ دادیم نمی دانیم چرا! گفت من می دانم چرا! گفتیم بگو! گفت هدف از ترقه ترکاندن ها در استانبول , سوق دادن توریست اروپایی به سمت یونان است تا بنیه مالی این کشور تقویت شود

  معلوم بود سر پر دردی برای اینگونه صحبت ها داشت و ما گفتیم ما را سننه(به اراکی به ماچه و تو دلمان گفتیم به توچه) و در این لحظه بچه ها آمدند و از هتل آمدیم بیرون هر کدام صد دلار چنج کردیم و رفتیم مترو مسیر خیابان عثمان بیک را رفتیم و پس از خروج از سالن مترو زیرزمینی وارد خیابان شدیم اما غافل از اینکه امروز روز تعطیل است و اکثر مغازه ها تعطیل بود

  به دو سه تا مغازه پوشاک رفتیم و تعدادی تی شرت و.. سوغاتی خریدیم و بعد مغازه های ابزار فروشی نظرمان را جلب کرد تعدادی ابزار از قبیل متر اصل ترکیه ای تیغه اره های آهنبر جدید دو لبه و... خریدیم و از لوازم التحریری های استانبول منطقه عثمان بیک هم بازدید کردیم قیمت ها بالا بود اما فرقی که با ایران داشت به ندرت اجناس چینی دیده می شد اکثرا ساخت مالزی بود و من ماشین دوخت MAX مالزی و... خریدیم.

   با توجه به تعطیلی مغازه ها خیلی زود تصمیم به برگشت کرفتیم اما به اصطلاح اراکی خوشه خوشه و با پای پیاده ! و از خیابان عثمان بیک که تا میدان تقسیم با مترو یک ایستگاه و 5دقیقه راه بود فکر کردیم نزدیک است اما یک پیاده روی طولانی با دستان پر از اقلام خریداری نسبتا سنگین انجام دادیم که تصمیم گرفتیم ناهار را از همان ساندویچ های میدان تقسیم بخوریم و بعد به هتل برگشتیم و امروز مسیر خوبی برای خرید و سیاحت انتخاب نکرده بودیم شاید دلیلش تعطیلی مغازه ها بود

 عصر رفتیم استخر  و بعد از استخر ,  از هتل زدیم بیرون و رفتیم از اماکن باستانی استانبول از قبیل مسجد سلطان احمد و کاخ دلمه باغچه دیدن کردیم ورودی کاخ بسته بود اما محوطه جلو آن بازبود و تعدادی عکس با درب برگ و دیوار و محیط زیبای آن انداختیم و می خواستیم برویم ساحل اما کلیه ساحل اختصاصی رستوران های ساحلی است باید پول بدهی و ما گفتیم ساحل را که از کشتی دیدیم و چیزی ندارد و برگشتیم

   پس از استراحت کوتاهی مجدد رفتیم خیابان استقلال  فروشگاههای بزرگ باز بودند اما قدم به قدم ماموران پلیس استانبول با خودرو های به شکل پراید هاش بک  ایستاده بودند وقتی علت را جویا شدیم گفتند امروز صبح در خیابان استقلال ترقه ترکانده بودند (یاد موضوع صحبت صبح در لابی هتل افتادم و گفتیم دیدی امروز صبح صحبتش بود  عملا هم اتفاق افتاد اگرچه قبل از این نیز اتفاق افتاده بود و ما خبر نداشتیم)

   چرا می گویم ترقه ؟ به دلیل اینکه: بمب های امروز استانبول برای ما ایرانی ها که گوشمان به بمب ها ی هواپیما ها و موشک های عمو صدام چه در شهر ها (وقتی زیر راهپله منزل و محل کار پناه می گرفتیم)و چه در جبهه ها موقع سربازی (وقتی در فاصله چند صد متریمان   به زمین میخورد و مثل کلنگی که به زمین بزنی زمین زیر پایمان تکان می خورد ) عادت کرده مثل ترقه است. 

    از طرفی صدای ترقه بچه های لرستانی ساکن اراک  در چهارشنبه سوری, اگر بیشتر از بمب های  استانبول نباشد کمتر نیست .

و در ساعت 12.5بود که به هتل برگشتیم.

   ادامه دارد...

  روزپنجم در استانبول:

گردش رایگان در شهر با تور و  با همراهی تورلیدر همشهری به نام امیر علی...(دانشجوی فوق لیسانس دانشگاه تکنیک استانبول و تور لیدر-بازدید از کارخانه تولید پوشاک چرمی استانبول-فروشگاههای بزرگ-ادویه و شیرینی فروشی :خرید چای و قهوه ترک-

 روز ششم در استانبول:

صبح خیابان استقلال خرید سوغات باقی مانده -خرید کتری برقی که یک دقیقه آب جوش تحویل می دهد-خرید ظروف تفلن-خرید جاسویجی های مختلف با نام لاتین استانبول از فروشگاهی در کوچه انتهای خ استقلال  از خانم فروشنده با اصالت ایرانی ترکمن

نکات ایمنی امنیتی در سفر به استانبول:

-کلاهبرداران و زور گیران کوچه پس کوچه های خ استقلال استانبول -نایت کلابهای استانبول و جوانان ایرانی مشتاق کم تجربه-خیابان استقلال بعد از نیمه شب و..

ادامه در پست جدید به خاطر محدودیت حجم مطلب...

سفر123...
ما را در سایت سفر123 دنبال می کنید

برچسب : استانبول,ترکیهسفرنامه,خاطرات,روزهای,سوم,چهارم,سفر, نویسنده : 9safar1232 بازدید : 265 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:20