کلاهبرداری اینترنتی

ساخت وبلاگ

آنچه در این مقاله میخوانید:

خرید و فروش اینترنتی/سایت دیوار/سایت شیپور/باربری های مطمئن: باربری چاپار-باربری تیپاکس-باربری اداره پست/نحوه کلاهبرداری/نحوه برخورد قانونی در زمان کلاهبرداری/دفتر خدمات قضایی/ پلیس فتا/ پلیس فتای اقدام سریع /بستن حسابهای کلاهبردار/داستان واقعی از یک پرونده کلاهبردای اینترنتی/معایب دراختیار دیگران قراردادن لوازم شخصی از قبیل:گوشی موبایل(حتی گوشی بی ارزش) و کارت بانکی (حتی کارت بانکی خالی)- موتور سیکلت(حتی برای یکی دو ساعت)/دست فروشان حقه باز تهرانی/

بخش اول:مقدمه (1-آشنایی با سایت دیوار-2-دیوار مهربانی )

 هفت هشت سال پیش بود که بطور اتفاقی در محل کارم از طریق یکی از همکاران به نام مهدی ج...با سایت دیوار آشنا شدم و از او پرسیدم سایت دیوار چیه چرا اسمش دیوار است گفت سایتی است برای خرید و فروش همه اقلام و مایحتاج زندگی از ملک و املاک بگیر تا ابزار و وسایل و حتی کارهای خدماتی و تولیدی و...و علت انتخاب اسم دیوار هم شاید از روی دیوار مهربانی باشد

دیوار مهربانی: اواخر دولت آقای احمدی نژاد و اوایل دولت آقای روحانی در شهرهای ایران, در هر کوی و برزنی حتی در روستا ها در محل های پر رفت و آمد , چوب لباسیهایی به دیوار وصل کرده بودند و مردم لباسهای مازاد خود را(نو و کهنه) روی چوب لباسی دیوار مورد نظر آویزان میکردند و بالای دیوار نوشته بودند "نیاز داری بردار -اضافی داری بیار"  افراد نیازمند لباسهای مورد نیاز خود را از روی آن بعضا شبانه بر می داشتند و چون صحنه زشتی بوجود می آورد (صحنه ای مثل دکان مصطفی پیسه ته بازار اراک که اقلام را درهم و برهم بدون نظم و بطور بارچغندری روی هم چیده بود) بعد از مدت کوتاهی دیوار مهربانی جمع شد بگذریم ... برگردیم به مطلب اصلی که سایت دیوار بود

    همکارم آقا مهدی از طریق سایت دیوار , خانه اش را برای فروش گذاشته بود و مشتری پشت سر هم  به او برای گرفتن اطلاعات خانه زنگ می زدند و او توانست به کمک سایت خوب دیوار هم خانه اش را به قیمت بالاتر از بنگاه املاک بفروشد و با پول آن از طریق سایت دیوار خانه بزرگتر و بهتر بدون یک ریال پول اضافه دادن بخرد(خانه جدید بزرگتر بود قیمتش هم بالاتر اما وام داشت و نیازی به پول اضافه دادن نداشت

به عبارتی آقا مهدی با یک حرکت ساده به کمک سایت دیوار آپارتمانش را تحویل به احسن کرد و این یکی از هزاران مزایای سایت دیوار و دیگر سایت های مجاز مشابه است

اما هرجا بیشه باشد پلنگ هم در کمین دارد چرا در ادامه خواهید خواند

داستان واقعی کلاهبرداری تحت عنوان "فروش تراکتور تعمیری":

بخش اول: جستجو تراکتور در  سایت دیوار:

    ازدوران کودکی به تراکتور علاقه داشتم شاید دلیلش این بود که از نزدیک شاهد قدرت بسیار زیاد این وسیله در مواقع کشیدن خودرو های به گل فرو رفته بود یا شخم زدن زمین با قدرت زیاد!

خوب یادمه دوران دبستان به عنوان کاردستی تراکتور چوبی میساختیم برای بدنه از چوب و برای چرخ های عقب از قرقره بزرگ و برای چرخ جلو از قرقره کوچک استفاده میکردیم و برای اگزوزش از میله خودکار استفاده میکردیم حتی تریلی هم برایش میساختم

   حدود 30سال پیش و در زمانی که موتورآب کشاورزی داشتیم یادش بخیر !همسایه بسیار خوبی داشتیم که تراکتور داشت و هر وقت احتیاج به تراکتور برای امورات کشاورزی از قبیل: شخم و مرزبند و دستگاه خردکن و..داشتیم تا از او درخواست تراکتور میکردیم اگر شده کار خودش را تعطیل و به کمک ما میامد! بله آن شخص کسی نبود جز مرحوم سید مجتبی بهاری که در سن میانسالی به علت بیماری ریوی فوت کرد (خدا بیامرزتش )

   او که رفت کشاورزی ما هم روز به روز رو به افول گذاشت و یکی از مشکلات اصلی ما تهیه تراکتور بود و به خودم گفتم بالاخره روزی تراکتور خواهم خرید! 

    اگر چه مدت چند سالی به علت درس و دانشگاه و از دادن کشاورزمان (فوت پدر)و پایین رفتن سطح آبهای زیر زمینی و خشکسالی های پی در پی این چند سال اخیر  و از همه بدتر شریک موتورآب طماع و ناهل و ناخلف که ادعای دوستی و هم دانگی با مرحوم پدرم داشت  از کشاورزی بالاجبار فاصله گرفتم!

    تا اینکه انگیزه خرید تراکتور در همین چند ماه پیش به ذهنم خطور کرد و در سایت دیوار دنبال آگهی های فروش تراکتور رمانی بودم و یک آگهی نظرم را جلب کرد و آن این بود" فروش تراکتور رمانی تعمیری" آنهم با قیمتی ارزان 40میلیون تومان!!!

به خودم گفتم بخرم! نخرم!  تراکتور را زده 40میلیون,  20میلیون هم خرجش کنم , بازم تا قیمت 90میلیون آن مدل ,  20میلیون به صرفم است و سرگرم تعمیر تراکتور هم میشوم در خرید دو دل بودم شاید هم مثل همیشه حس ششمم من را از خرید منع میکرد!

   اولش بیخیال شدم اما دو روز گذشت و مجددا وسوسه قیمت ارزانش شدم اما دیدم خبری از آگهی نیست اما چون آکهی را در نرم افزار paint با دستورات

print scrin , pastکپی کرده بودم از عکس ذخیره شده در فایل my picture شماره تلفن آگهی دهنده را گرفتم و به او گفتم

 "آقا ببخشید تراکتوری را که دو روز پیش آکهی کرده بودید را دارید یا فروختی ؟ گفت نفروختیم و داریمش!خوشحال شدم که تراکتور را هنوز دارد!

ادامه دارد...

بخش2-خاطره ای از دستفروشان حقه باز تهرانی:

    بلافاصله بعد از اینکه دیپلم گرفتم در آزمون افسری ژاندارمری و آزمون تربیت معلم شرکت کردم و دفترچه اعزام به خدمت سربازی را هم گرفتم و به واسطه علاقه ای که به شغل معلمی داشتم  خیلی دوست داشتم آزمون تربیت معلم قبول شوم , اما  و اواسط دوران آموزشی سربازی (دو ماه خدمت)بودم که دوستان اطلاع دادند جزو قبول شدگان آزمون افسری هستم  روزنامه را به فرمانده کروهان نشان دادم و مرخصی گرفتم و به تهران پادگان ونک رفته و پس از آزمون های چند مرحله ای دیگر(گذشتن از هفت خوان رستم) از بین 7000شرکت کننده 600نفر پذیرفته شد که یکیشم من بودم با این فرق که در گروهان 120نفری ما که گروهان ششم بود تنها دو نفر از 120نفر  دیپلم ریاضی فیزیک بود یکی من بودم و یکی هم یک نفر دیگر و بقیه دیپلمه های ادبی و غیر بودند 

    لیستی از اقلام خریداری شامل(جعبه واکس مثل جعبه مارگیری دراویش) و واکس موزائیک و واکس کفش و فرچه واکس زنی و ماعود پاک کن و نوار قرمز شلوار و پارچه اسرائ یلی برای دوخت بلوز شلوار و کلاه افسری و... ...را به من دادند و گفتند میروید حول و حوش میدان توپ خانه و لاله زار تهران  این اقلام را تهیه میکنید و میروید منزل هفته بعد با لباس فرم وارد پادگان میشوید

 این مقدمه را گفتم با برسم به اصل مطلب دستفروشان حقه باز تهرانی:

همینجور که دنبال مغازه های اقلام نظامی میگشتم دستفروشی که کتاب و سررسید و دفترچه و..میفروخت و مردم دور او را گرد تا گرد  گرفته بودند نظرم را جلب کرد دیدم دوسه نفر تعدادی سررسیدروی دست چپشان گرفته اند و به فروشنده هی میگویند آقا اونم بده این یکی را هم بده و دایم سررسید ها را روهم می گذاستند و دوباره به جای خود بر میگرداند

حس ششم گفت در این بازارگرمی کلکی در کار است و رفتم دنبال کار خودم یعنی پیدا کردن مغازه های اقلام البسه نظامی وقتی بعد از یکی دوساعت از همان مسیر بر میگشتم دیدم بله درست حدس زدم و آن سه نفر که جلو بساط کتاب فروش کتاب و سررسید روی هم میگذاشتند و به فروسنده میگفتند اینم بده اون را بده مشتری نبودند و جزو خودفروشندگان بودند به عبارتی چهار نفر بودند یکی در نقش فروشنده و سه نفر دیگر در نقش خریدار کتابها و سررسید های ریجکتی(مشکل دار) را به رهگذران غالب می کردند اونم نه یکی نه دوتا بلکه هفت هشت ده تا به قیمت به ظاهر ارزان!

اونجا بود که برای اولین بار به خودم گفتم عجب حقه بازند این تهرانی ها! این که دستفروششان باشد خدا عالمه بقیه کسبه چه گرگهایی باشند!

بخش سوم: ادامه داستان کلاهبرداری تحت عنوان فروش تراکتور:

ادامه دارد...پرونده باز است

ادامه مقاله پس از بسته شدن پرونده ارایه میگردد

شاد باشید! نوروز1401 مبارک!!!

سفر123...
ما را در سایت سفر123 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9safar1232 بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 5 ارديبهشت 1401 ساعت: 4:10