اعتیاد به قمار از دیدگاه روانشناسی اجتماعی-لیلاژ (لیلاج) قمارباز

ساخت وبلاگ
آنچه در این مقاله می خوانید:

  ریشه یابی اعتیاد به قمار بازی:بازی های کودکان /در قدیم اعتیاد به قمار آنقدر شدید بود(شدیدتر از مواد افیونی) که حتی تا باخت لباس , ملک و املاک و حتی فرش منزل و... در قمار پیش می رفت/به دنبال لیلاج : پدری به پسرش گفت اگه خواستی قمار باز بشی با لیلاج قمار باز بازی کن/سیستم تولید و انتقال حرارت حمام های قدیم:تون حمام/داستان قمارباز حرفه ای و معروف به نام لیلاج که بستر او در کهولت سن  : خاکستر های تون /اعتیاد به قمار /قمار فقط از طریق تقلب برد دارد/تلکه گیر(صاحب قمارخانه یا کازینو) :برنده اصلی قمار بازی/قمار بازان حرفه ای نیز ابتدا به حریف عمدا می بازند/

   دو بار مقدمه را نوشتیم ذخیره نشد

نوشتن مجدد  مقدمه: با حذف بخشهای حساس به فیل تر و خلاصه تر:

     اعتیاد به قمار یکی دیگر از انواع اعتیاد های رفتاری است و اگرچه  خود قمار  نیز و ابسته به زمان و مکان انواع مختلف دارد اما در همه نوع آن چه قمار با ابزار قمار بازی مثل: ورق و قاپ و... و چه قمار بدون ابزار مثل :شرط بندی در مسابقات اسب دوانی و بکس حرفه ای و... و  چه قمار با روش های قدیمی و چه قمار با روشهای جدید و دستگاههای الکترونیکی اعتیاد آور وسوسه انگیز و بطور کل  مضرر است

   در این مقاله می خواهیم شرح دهیم که چطور افراد خردسال و میانسال و حتی بزرکسال جذب قمار بازی می شوند یا بهتر بگوییم چگونه قمار بازی به راحتی در ذهن افراد جا خوش می کند و به صورت یک بیماری حاد روانی اثرات مخرب خود را روی شخص معتاد , خانواده او  و جامعه ای که در آن زندگی می کند می گذارد!

البته اگر نرم افزار فیل تر مانع نشود

ادامه دارد...

بخش اول:برنده اصلی قمار :صاحب قمارخانه-راز برنده شدن در بازی 21:دوز و کلک

  ریتمیک بخوانید:شعر و آهنگ از شو من ایرانی مقیم آم ریکا یا اروپا .... اسمشو یادم رفته ؟

   دلم از نامهربونی ها غمینه...ها!   ها ها !  ها!....

 ...دیگه مثل قبلنا!  

تو خیابون راه نرو !

  آم ریکایی اگه گیرت بیاره !

  در می آره !

می دونی چی!

در میاره !

همون که می دونی!

در میاره!....

و در ادامه آهنگ:

...کازینو های قشنگو !   هتلهای رنگ با رنگو ! با پولهای من و تو می سازند!  ....

این بخش آخرش مهم بود برنده اصلی قمار صاحب کازینو (یا همان قمار خانه )است

 از بازیهای دوران کودکی شروع می کنم که مقدمه قمار است و استارت قمار بازی از همین بازیها شروع می شود

ذکر خاطره : در یک مجلس مهمانی , در خانه یکی از بستگان سببی مهمان بودیم میزبان برادری داشت به نام محمد ا... که خدا بیامرزدش تا سن 55سالگی بیشتر عمر نداشت( از اراکی های مهاجر به تهران و راننده  در یک شرکت پخش دارو بود که به تازگی مجدد به اراک مهاجرت کرده بود)  یعنی مدتی در تهران زندگی کرده بود

آنزمان مرسوم بود بعد از شام پاسور بازی می کردند عمدتا بازی بیست و یک و حکم سه یا پنج نفره

پولی رد و بدل نمی شد تک خالهای 2و3 و..به عنوان پول بود چند دست بیست و یک بازی کردیم در تمام بازیها به او می باختیم

تا اینکه گفتم باید حقه و کلکی در کار باشد که او همیشه برنده است زیرا بر اساس درس احتمالات هم اگر بخواهیم مسئله برد و باخت را در نظر بگیریم نباید او همیشه برنده باشد

راز کار برنده شدن با حقه بازی در بازی 20ویک را کسی نمی دانست اما من تمام حرکات او را زیر نظر داشتم و از او پرسیدم حقه ای در کار است؟ پوزخندی زد و راز برنده شدن با حقه بازی را تا آخر بازی نگفت

   اما در آخر گفت راز برنده شدن در بازی 20و یک را برای شما می گویم به شرطی که قول بدهید هیچگاه در قمار واقعی بکار نبرید ! گفتند: باشد و او روش خواندن دست حریف را موقع تحویل دادن کارت به او , گفت که ذکر آن در اینجا بد آموزی دارد

   با ذکر این خاطره می خواهم این را بگویم که قمار باز حرفه ای فقط از طریق تردستی و دوز و کلک و به استرس واداشتن حریف برنده می شود

ادامه دارد...

بخش دوم:بازی در عروسی های قدیم

در مجالس عروسی قدیم بعد از تماشای نمایش سیاه بازی  بخش دوم (بخش نا متعارف)عروسی بدین شکل شروع میشد که:

  افراد به چهار دسته تقسیم می شدند

عده ای عمدتا زن و بچه ها  و افراد مومن و پیر و پارتال(سالخورده به اراکی)مجلس عروسی را ترک می کردند و به خانه خود می رفتند

عده ای محرمانه به شرب خمر می پرداختند

عده ای آشکارا برای دود و دم دور منقل آبدارچی مجلس عروسی دور هم جمع می شدند

و عده ای عمدتا  نوجوانان و جوانان  بازی واقعی با قاپ و ورق(که من بعد بازی عنوان می گردد) را شروع می کردند

   "داماد باید سور عروسی بده"

  یعنی هزینه خرید نوشیدنی شوت زا و  مواد دود زا ! از جیب داماد بهتر بگوییم از جیب پدر داماد تامین می شد  

   محل تجمع نوجوانان و جوانان و میانسالان حرفه ای برای بازی  هم معمولا منزل همسایه داماد بود

   ذکر خاطره: نوجوان بودم تماشای بازی  شوق بازی را در من ایجاد و مرا جذب کرد  و در ابتدا بردم (قماربازان حرفه ای اول به حریف می بازند تا او را جذب کنند) اما مدتی نگذشت که هرچه پول با خودم داشتم را باختم اما هنوز شوق بازی داشتم

     منزل ما با منزل داماد فاصله زیادی نداشت و ساعاتی از نیمه شب گذشته بود و به منزل آمدم یک راست رفتم اتاق پذیرایی , آرام درب اتاق پذیرایی را بازکردم و یک راست رفتم سراغ پولهای پدرم که در زیر تاقچه پوش رافه اتاق پزیرایی بود(آنزمان کمد چوبی و گاوصندوقی وجود نداشت) یعنی مرحوم پدرم آنقدر به ما اطمینان داشت که پولهایش را به اصطلاح تو پستو (گاوصندوق دیواری داخل زیر زمین یا جای دیگر)و بدور از چشم افراد خانواده پنهان نمی کرد

اسکناسها 20تومانی نو و کهنه بود ,  5 تا برداشتم , سریع بگشتم برای ادامه بازی و  فوری آن پولها را نیز باختم  

کلکله (وسوسه )  بازی به جانم افتاده بود و هر لحظه بر استرسم اضافه می شد  مجدد به سربخت پولهای پس انداز شده پدرم  برگشتم و هرچه پول زیر تاقچه پوش بود را برداشتم , حدود سی چهل تا اسکناس 20تومانی دیگر بود آنها را برداشته و به بازی برگشتم ,  تعداد افراد بازیکن نیز کمتر شده بود و خیلی از آنها از دور خارج شده بودند و بازی منحصر شده بود به پنج شش نفر از  قماربازان حرفه ای !

   قماربازان حرفه ای که چشمانشان در اثر بی خوابی یا نور زیاد چراغ توری نفتی سرخ شده و از حدقه در آمده بود البته با چپه های پول اسکناس مچاله شده!

   با استرس فراوان که شره کنان در اثر حرارت و نو ر چراغ توری نفتی , عرق  از پیشانی و گونه هایم جاری شده بود نفس عمیقی کشیدم و با آستین دست عرق پیشانیم را پاک می کردم

  چیزی نمانده بود که آخرین اسکناسهای 20تومانی پدرم (پولهای پس انداز شده برای خرج و مخارج روزانه ) خانواده ام را ببازم و اینجا بود که  بانکدار بازی 21شدم و از تردستی که از داش ممد ا...  یاد گرفته بودم استفاده کردم و دست حریف را می خواندم یعنی می دانستم الآن مجموع نمره ورق های حریف که در دست دارد از 21  چند است و دیدم بردن باحقه بازی چقدر راحت است

  و هرچه  را باخته بودم با همان یکبار بانکدار شدن بردم و به خودم گفتم علی دیگه بسه !

   و آمدم پاشم و از میدان بازی بیرون بروم! قماربازان حرفه ای که از نظر سنی هم دوبرابر من سن داشتند گفتند : نه باید تا آخر بازی کنی وچیزی نمانده بود که ممانعت از بازی , تبدیل به دعوا شود که با پادر میانی نمایندگان میزبان عروسی محل بازی را ترک و از این بحران خود ساخته نجات پیدا کردم و پشت دست خودم را داغ کردم دیگر این جوری بازی نکنم

   قمار بازی  وسوسه دارد(به اراکی کلکله دارد) و هرچه بیشتر ادامه یابد به باخت بیشتر می انجامد

 ادامه دارد...

بخش سوم: بازی های کودکانه

 این بازی ها برای ما بچه های دهه 40-50 عبارت بود از:

الف بازی های قماری:

1-بازی برای برنده شدن پوست شوکولات کام کاکائویی قهوه ای رنگ یا شیری وانیلی نقره ای رنگ چهار گوش

2-بازی با تیله های شیشه ای چهار پر 6پر 12پر بی رنگ به قطر 1.5سانت و 2سانت و نیم سانت

3-بازی با تیله سنگی و جفت سنگ

4-بازی با تک قاپ(جیک و بوک) بازی با سه قاپ

5-بازی با ورقهای(پاسورهای) مقوایی یا پلاستیکی(مارک معروف کیم) بازی های 21 و حکم دو  تا 5نفره

6-بازی با سکه فلزی یا واشر فلزی قطر 4-5سانت

7-بازی شیر به خط یا برعکس با کوبیدن سکه یا واشر فلزی روی سکه فلزی

ب-بازی های  غیر قماری:

ب1-بازی های غیر قماری بدون تحرک بدنی یا باتحرک بدنی کم :

    شطرنج -منچ و مارپله - دوز بازی-نقطه بازی-شهر بازی-اسم فامیل -تیر کمان بازی با تیر سنگی (چوب دوشاخه+لاستیک)-تیر کمان بازی با تیر چوبی(توقه دوچرخه +لاستیک)

ب-2-بازی های غیر قماری با تحرک بدنی زیاد:

 قایم باشک بازی-خط خطک بازی-توقه بازی(توقه دوچرخه+چوب کوچک)- سوار شدن روی لاستیک فرسوده سواری کمپرسی تراکتور در حال چرخش -   الک دولک(هدف چوب و جفت سنگ - الک بازی(هدف دایره ترسیم شده) -خر پشتک-تنور گرم-کمربند بازی-دست به چاله-دودوک-هفت سنگ با توپ ابری-دب بازی(گرگم به هوا)-کو کنک با توپ لاستیکی کوچک یا ابری-لیس پس لیس با سنگ یا سکه-لی لی بازی-ده بریک باسه یا پنج سنگ قلوه کوچک-انواع بازی های ورزشی فوتبال گل کوچک و گل بزرگ و والیبال و...

ادامه دارد...

بخش 4:کلک بازی مرسوم در بازی ها-امیدوارم بد آموزی نباشد

    یکی از روشهای مرسوم در بازی این بود که  حرفه ای ها دو دست ورق یک شکل داشتند 

   و ورقهای مهم از قبیل تک و ...  از یک دست ورق را نزد نفر بغل دستی(به اراکی نوچه : نفر کمکی فرمانبر راز نگهدار) به صورت پنهانی نگهداری می کردند

   و در هنگام بازی 21 یک ورق از بانکدار می گرفتند اگر ورق دریافتی تک یا 10 یا 9 بود بانک طرف را می خواندند و ورق دوم را می گرفتند اگر ورق دوم خال بالا مثلا یک یا 10 یا 9 بود و مجموع نمره را به 20 می رساند که هیچ !

    اگر ورق بعدی خال پایین بود ! اینجا بود دیگر ورق نمی گرفتند زیرا احتمال سوختن بالا می رفت و به کمک نوچه به طور ماهرانه و خیلی حرفه ای آن ورق خال پایین(2و3و4) را  با یکی از ورقهای پنهان شده خال بالا(9و10وتک) نزد نوچه عوض می کردند تا مجموع همان  20شود 

   البته زمانی این کار را انجام می دادند که بانکدار برای خود ورق می کشید و ذهنش و حواسش 6دانگ مشغول ورقهای خود بود و به ندرت می توانست 20یا 21بیاورد

    روش دیگر کلک در بازی ! علامت دار کردن پشت ورق با تایجاد خراش در بخش کوچکی از نقش شطرنجی پشت ورق بود

    روش دیگر تقلب در بازی  تا زدن گوشه ورقهای خال بالا 10 تک بود تا کمی دفرمه شود و البته اینجا نیز پشت ورق آثار تا شدن کمی مشهود بود یعنی معلوم بود که ورق خال بالا است

      روش دیگر ایجاد برجستگی ظریف با سوزن روی ورق در نقاط خاص ورق بر حسب نمره ورق مثلا برجستگی گوشه یعنی تک برجستگی وسط یعنی خال نمره پایین

     روش تقلب در بازی با قاپ این بود که  سطح خر قاپ یا اسب قاپ را روی سطوح زبر مثل آجر یا سمباده  می کشیدند تا سطح آن صاف شود و بیشتر نقش اسب و بز(خر) بنشیند اینجا نیز به کمک همدستان قاپ های دستکاری شده را سریع جابجا می کردند

    روش تقلب در بازی با تا-س این بود که زیر تا-س پنهان شده نزد نوچه کمکی دقیقا روی سطح نمره1 یک ساچمه فلزی با حرارت دادن جاسازی می کردند که سنگینی ساچمه باعث شود تا-س وقتی ریخته شود نمره6 بیاید

      و روش های دیگر کلک ....

    که اگر این آدمیزاد دو پا!  این عقل و فکری را که روی تقلب و ....می گذارد اگر روی خلاقیت و  نو آوری و ترقی و پیشرفت می گذاشت هیچ انسانی تنگدست روی کره زمین وجود نداشت

   پدر بزرگم ( روحش شاد باشد) که همیشه ما نو جوانها را نصیحت می کرد به ما می گفت ما به شمای جوان می گوییم:

می گفت :ببم نمی گویم نکش ! بکش! چرا؟ چون اگر بگویم نکش بدتر می کنی! اما اگر خواستی بکشی! آخر عاقبت تر-یاکیه و هرو-پینیه را ببین و بعد بکش!!!

نمی گویم نخور! بخور! اما آخر عاقبت دایم الخمر ه را ببین و بعد بخور!!!

  ببم!  هیچگاه منزلت را محفل ع-یش و نو-ش نکن ! یعنی خونه ات در کنار خانواده مادر و خواهر و برادر یا زن و بچه ات با دوستانت بسات دود و دم و شرب خمر راه نیانداز ! اگر هم یک زمانی خواستی عیا-شی کنی و سور بدهی برو بیابان کوه جنگل و باغ و ویلا !

حالا من به شمای جوان می گویم : تمام حقه های قمار-بازی را بلد باش چون ذهن را خلاق می کند اما هیچگاه در قمار واقعی دنباله دار شرکت نکن چون اعتیاد آور است و آخرش نابودی و کارتون خوابی است

    ذکر خاطره: دوران سربازی بازی والیبال ساحلی شرطی با یک تحصیل کرده علوم عقلیه و نقلیه

ادامه دارد...

 بخش 5-والبیال شرطی -اردک شله

ذکر خاطره از دوران سربازی پاسگاهی در شمال: در پاسگاهی که ما خدمت می کردیم یک اردک شل نیز وجود داشت که لنگان لنگان راه می رفت و هر روز یک تخم می گذاشت و جالب اینکه چون فهمیده بود سربازها تخم های او را بر می دارند هر روز محل تخمگذاریش را عوض می کرد

 ساعت تخم گذاری اردک شله ما دم دمای صبح بود و این تخم اردک معمولا نسیب سربازی می شد که 4-6صبح نگهبان بود

یکی از همین روزها که من نیز مثل بقیه نگهبان ساعت4-6صبح بودم آمدم پست را از نگهبان قبلی تحویل بگیرم از او پرسیدم تخم اردک شله را برداشتی؟ گفت نه هنوز تخم نگذاشته و البته ما یک سگ هم داشتیم و آنرا طوری تربیت کرده بودیم که هر رهگذری چه سواره و چه پیاده از حوالی پاسگاه عبور می کرد عو عو کنان پارس می کرد و نگهبان را اگر در حال چرت زدن بود خبردار می کرد

  آنروز حین نگهبانی , من یک چشمم به دریای خزر بود یک چشم به پاسگاه و اردک شله که ببینم امروز کدام علفزار محوطه پاسگاه را برای تخم گذاری انتخاب می کند و ناکس او هم زیر چشمی با گوشه چشم  هوای من را داشت و  رفت لای علف ها ناپدید شد مدتی بعد از 10-15متر آنطرف تر از زیر علفها بیرون آمد

 به هر طریقی بود با کمکی جستجو تخم اردک را پیدا کردم و جای شما خالی تا بقیه بیدار نشده بودند در آشپز خانه نیمرو را درست کردم و خوردم

 روز بعد نوبت استراحت ما بود و بعد از ظهر ساعتهای4-5 بود که دیدیم شخصی با ابا و عمامه وارد پاسگاه شد و رپیس پاسگاه هم بعد از او آمد و ابتدا به شیلات نزدیک پاسگاه رفتند و از مسئول مربوطه اصغر آقا...اصغر تلو مقداری ماهی اوزون برون و ماهی سفید و ماهی کفال گرفتند و آمدند ما در حال بازی والیبال با پای برهنه روی ماسه های ساحل بودیم

 پاسگاه ما لب ساحل بود و با آب دریا 40-50متر بیشتر فاصله نداشت و دوست رییس پاسگاه یعنی همان شخص فوق نیز ابا و عمامه را برداشت و به جمع ما بازیکنهای والیبال پیوست و گفت شرطی بازی می کنیم هر که باخت باید پول چلوکباب بقیه را بدهد تعجب کردیم آخه تحصیل کرده علوم عقلیه و والیبال شرطی؟ اصلا مگه ممکنه چنین شخصی والیبال بلد باشد؟

 تا وارد بازی شد او تنهایی یک طرف و ما سه سرباز طرف دیگر تور والیبال بودیم(البته او حق داشت سه بار توپ را بالا و پایین بیندازد چون یک نفر بود) خلاصه سرتان را درد نیاورم آنچنان در والیبال ساحلی با پای برهنه استاد بود که بازی را از ما برد اما پول را به ما برگرداند از او پرسیدیم پس چرا شرطی بازی کردید گفت به خاطر اینکه جدی بازی کنید اگر پول را به شما ندهم که می شود قمار و در دین اسلام قمار حرام است

ادامه دارد...

بخش 6-تون حمام

در زمانهای قدیم اما نه چندان دور یعنی حدود40سال پیش و شاید هم الآن در بعضی روستاهای دور افتاده حمامها خزینه ای بود و آب حمام توسط سوزاندن هیزم همراه با لاستیک فرسوده یا مازوت در کوره زیر خزینه حمام گرم می شد که به بخشی از حمام که کوره در آن وجود داشت اصطلاحا تون حمام می گفتند و به عملیات تامین سوخت و روشن نگهداشتن کوره تون توانی و به شخص مربوطه تون تاون می گفتند که از سخت ترین مشاغل قدیمی بود

تون حمام شامل یک راهپله زیرزمینی (7-8پله)و اتاقک کوچک و بخش کوره بود و دریچه کوره داخل تون بود خروجی کوره به دودکش حمام منتهی می شد و سقف کوره نیز دیگ مسی(قزقان لبه کوتاه لب برگردان شده )وجود داشت که با ساروج(ملاتی از خاک رس و خاکستر و آهک و زده تخم مرغ و..)بطور ماهرانه ای کف خزینه حمام یا بهتر بگوییم سقف کوره نصب می شد

 مسئول روشن نگهداشتن کوره یا همان تون تاون (به اراکی تون توونtontowon) ابتدا سوخت را از کوچه به پاچال تون حمل می کرد تهیه هیزم یا بریدن لاستیک فرسوده نیز کار سختی بود یکبار خواستم تکه ای از لاستیک فرسوده را با کاردک مخصوص (تسمه مستطیلی به ابعاد 3*40*200میلی متر ساخته شده از فنر کرکره های قدیمی مغازه ها که لبه آن تحت زاویه 30درجه نوک تیز شده و با سنگ و سوهان تیز شده  همین ابزار برش سراجی های ساخت لوازم چرمی)ببرم با نیروی زیاد یک سانتیمتر بیشتر نتوانستم ببرم

 بعد از برش تکه های لاستیک ابتدا کوره را با هیزم و نفت سفید روشن می کرد بعد تکه های لاستیک را داخل آن می انداخت که سوختن لاستیک اگرچه با صرفه بود و تقریبا مجانی تمام می شد اما دود سیاه غلیظی داشت و زود زود کوره خصوصا دودکش کوره از دوده کیپ می شد گاها خف شده یک مرتبه آتش می گرفت و شعله از در کوره پس می زد(به اراکی کوره لقه می انداخت) که این پس زدن آتش از درب کوره که همراه صدای گرپ بود بعضا با عث سوختگی دست و صورت تون تاون هم می شد

  بخش دیگری از وظایف تون تاون بیرون آوردن خاکستر کوره بود که اول با ابزاری به نام آتشکش از کوره ب پاچال یا حمان تون حمام و بعد به بیرون از تون حمام حمل می شد

 خانه های مجاور حمام در اثر دوده حمام در و دیوارشان سیاهرنگ می شد مثل دیوارهای جنوب شهر تهران که با دود خودروها سیاه می شود تون تاون در اثر تردد در راهپله و اتاقک مملو از دوده تون حمام کاها سر و شکلی مثل سیاه مطرب ها پیدا می کرد

این را گفتم تا بدانید لیلاژ قمارباز در چه محلی شبها را به صبح میرسانده است و محل استراحتش بوده است

ادامه در فرصت بعدی شامل....

بخش   7 -: سه نصیحتی که  پدری به فرزندش گفت

 پدری در بستر بیماری روزهای آخر عمرش را سپری می کرد و فرزند پسری داشت که گوش به حرف او نمی داد(مثل90درصد بچه های فعلی که اصلا بابا ننه خوشان را قبول ندارند) تا اینکه وقتی نفسهای آخر را می کشید در خرین لحظات به پسرش گفت : پسرم بعد از من

اگر خواستی خانه را بفروشی و ننه ات را آواره کنی! اول سر در خانه را خراب کن و از نو بساز بعد بفروش!

اگر خواستی قمار باز بشوی و قمار بازی کنی!  برو با لیلاج قمار باز بازی کن !
اگر خواستی (عش -رتکده) بروی!  صبح اول وقت برو!

و بعد از این که این نصایح را به پسرش با کلمات بریده بریده گفت و فندر قوت fenderghootشد(اراکی گفتیم دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت)

      بعد از مدتی , پسر بی کار و بی آر , که دایم حتی در زمان زنده بودن پدرش دم از فروش خانه می زد و برای مردن پدر لحظه شماری می کرد تصمیم گرفت خانه را بفروشد گفت بگذار در خواست پدرم را اجابت کنم و بعد خانه را بفروشم یعنی سر در حیاط آنرا خراب کنم و از نو بسازم بعد بفروشم

    و شروع کرد به تخریب و بازسازی سر در حیاط که شامل دو تا جرز آجری و یک تاق قوسی کوچک بود و وقتی کار تمام شد به خود گفت وقتی ساخت یک سردری حیاط به این کوچکی  این همه زحمت و هزینه داشته باشد پس ببین پدرم چه زحمت زیادی برای ساخت خانه و بنای به این بزرگی کشیده

  و اگر خانه را بفروشم و زمانی بخواهم خانه بسازم چقدر باید زحمت بکشم و بدین شکل از فروش خانه منصرف شد

     در انگلیس(سرزمین مردمانی با سیاستمداران  پدرسوخته حقه باز) 90درصد خانه ها قدمتی بیش از 400-500سال دارند و خانواده ها نسل اندر نسل از آن خانه ها استفاده می کنند

   بر عکس ایران که بلافاصله بعد از فوت پدر ! منزلش به فروش می رسد و برج سازها با لدر آنرا تبدیل به زمین کلا kela  (زمین بدون آب و علف به اراکی) می کنند و اثری از آثار آن باقی نمی گذارند که این دوحالت دارد یا خانه های ما آنقدر استحکام ندارد یا اینکه زیادی اولاد مانع کار است و هر کس سهم خودش را از ارثیه پدری می خواهد بگذریم!!

    صبح یک روز سرد زمستان پسر به قصد قمار بازی برای یافتن سر نخ هایی از محل اقامت لیلاج قمار باز ! شروع به پرس و جو از اهالی شهر و دیار خود کرد و پرسان پرسان رسید به  یک حمام و از  تون تاون حمام سراغ لیلاج را گرفت(از احوال او پرسید)

     تون تاون که سابقه دوستی با لیلاج داشت و بهتر بگوییم به او پناه داده بود !گفت : محل اقامت لیلاج اینجاست اما الآن اینجا نیست و شبها می آید اگر می خواهی او را ببینی باید شب بیایی برو شب بیا!

     پسر رفت و شب برگشت و از تون تاون پرسید لیلاج آمد؟ او  گفت بلی! پرسید پس کجاست تون تاون گفت: لیلاج داخل تون حمام است و از پله های تون حمام پایین رفت

    و دید پیر مردی با چین و چروک های عمیق در صورت و موهای ژولیده و لباس مندرس(پاره پاره) گوشه تون حمام به صورت دراز کش خوابیده و پاهای خود را زیر خاکستر ها گذاشته تا از حرارت خاکستر ها گرم شود و از او پرسید لیلاج قمار باز معروف که می گویند شما هستی؟ او پاسخ داد بلی!  لیلاج را برای چه می خواهی؟ پسر داستان نصیحت پدر را برای او گفت !

    لیلاج  که فهمید منظور پدر چه بوده بلافاصله  سه قاپ رنگی زیبا به رنگ سرخ و زرد و آبی از جیب در آورد و حالت چمباتمه (چوتلی به اراکی) نشست و با انگشتان دست سه قاپ را گرفت(یکی جلو با انگشت شصت و اشاره و دوتا هم کف دست روی سه انگشت دیگر و آنرا از داخل تون حمام به بالای بام تون حمام انداخت و کف دست را(همان دستی که با آن قاپ را ریخته) محکم روی ماهیچه بغل زانوی خود زد به پسر گفت برو دونقش است

    پسر سریع از پله ها ی تون حمام بالا رفت و  روی بام  دید بله  نقش قاپها همان است که لیلاج گفت و مجدد قاپها را به نزد لیلاج برگرداند

     لیلاج مجدد قاپها را از داخل تون حمام و از سوراخ دریچه بالای تون حمام بیرون انداخت و به پسر گفت این بار دو بز است و پسر از راهپله ها بالا رفت و دید بله نقش همان است که لیلاج گفت و برگشت نزد لیلاج !

   لیلاج به او گفت حالا که لیلاج را دیدی برو قمار بازی کن ! پسر به خود گفت لیلاجی که با قاپ اینقدر تبهر دارد که می تواند چشم بسته هر نقشی را بریزد این آخر و عاقبتش باشد پس من اگر قمار ابز شوم چه خواهم شد؟ و از قمار بازی منصرف شد.

ادامه دارد....پند سوم پدر مانده

بخش   8(بخش آخر) -:  نصیحت سوم پدر به فرزند

سومین پندی که پدر به فرزندش داد این بود که "

اگر خواستی با زن های هر-زه هم بستر شوی صبح اول وقت برو "

به همین منظور و بیشتر از جهت کنجکاوی گفت بروم و بینم برای چه چنین نصیحتی پدرم به من کرده است و  در محلی که او زندگی می کرد فلانکش هر-زه خانه یک پیر زن عجوبه ای بود که سر خورده از زندگی برای انتقام گرفتن از روزگار تعدادی زن هر-زه را در مکانی جمع و از آنها بهره کشی ج-نسی می کرد

 وارد جیم خانه شد و به نزد پیر زن مصاب رفت و پیر زن گفت برو ساعتی بعد بیا الآن خواب هستند و جوان گفت نه من همین الآن می خواهم پیر زن شروع کرد به تعریف و تمجید از زیبایی زن هایی که در اختیار داشت تا آنها فرصتی پیدا کنند و  بتوانند  خود را به اصطلاح آرا ویرا کنند و  دستی به سر و روی خود بکشند اما جوان اسرار کرد که نه سریع برویم در اتاق آنها تا  زیباترین شان را انتخاب کنم

 وقتی وارد شد جیم ده ها از سر و صدای او با پیرزن بیدار شده و مشغول تلاندن چشمهای خود بودند جوان نگاه کرد به تک تک آنها و دید چه چهره های زشت و کریحی دارند تمامی شان با چشمهای پف کرده و قی بسته و صورتهای پر چین و چروک و ممله های آویزان شده و بوی گند از اتاقشان بیرون می زد و دچار حالت تنفر شدید شد و اینجا بود که به منظور پدرش از نصیحت سوم پی

سفر123...
ما را در سایت سفر123 دنبال می کنید

برچسب : اعتیاد,قمار,دیدگاه,روانشناسی,اجتماعیلیلاژ,لیلاج,قمارباز, نویسنده : 9safar1232 بازدید : 227 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:20